شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران
2011/09/29
شگفتآورترین رویداد ایران در تابستان ۱۳۶۷ اتفاق افتاد. برای نخستین بار در ایران صدها نفر به خاطر اینکه به خدا، به جهان پس از مرگ و روز رستاخیز اعتقاد نداشتند اعدام شدند و حتا شمار بزرگتری به نام محارب با خدا پای چوبههای دار رفتند…
اعدامها اکثرا در زندانهای شهرستانهایی مانند تهران، مشهد، شیراز، تبریز، اهواز و چند شهر دیگر صورت گرفت. در خوزستان جریان بدینگونه بود که چند وقت قبل از اعدامها، تحرکات و برنامههایی داشت صورت میگرفت. کلیهی تماسهای زندانیان قطع شد، تلویزیونها برداشته شدند و روزنامهها دیگر وارد زندان نمیشد. چند روز قبل از شروع اعدامها در زندان فجر اهواز ، یک شب صدایی در بلندگوهای زندان پخش شد : “بسم الرب القاسم الجبارین”. چند آیهی تهدیدآمیز دیگر نیز قرائت شد و صدای فرمان آتش از سوی فرماندهی زندانبانان صادر شد: “جوخهی شمارهی یک، آتش! ” ، “جوخهی شمارهی دو، آتش! ” … و صدای رگبار مسلسل بود که همه را به وحشت میانداخت. این صداها طوری بودند که زندانیان گمان میکردند دارند اتاق به اتاق میکُشند و جلو میآیند. اما آن شب فقط یک نمایش دلهرهآور بود. فردای آن شب، صرامی مسئول زندانهای خوزستان وارد شد. همهی زندانیان را جمع کرد و گفت: ما دوباره برگشتهایم به سال 61 و همهگی باید دوباره محاکمه شوند! وضعیت اما به محاکمهی صحرایی شبیه بود. تک تک زندانیان را صدا میزدند و در حضور دیگر زندانیان بازجویی میکردند. در مورد چپها سوالات بدینگونه بود: 1) در رابطه با چه گروهی دستگیر شدهاید؟ 2) آیا هنوز آن گروه را قبول دارید؟ 3) درمورد زندانیهای سازمان مجاهدین خلق هم سوالات بدین صورت بود:
1) در چه رابطهای دستگیر شدهاید؟(منظور از طرح این سوال این بود که ببینند زندانی میگوید منافق یا مجاهد؟)
2) آیا منافقین را قبول دارید؟
3)آیا رجوی را قبول دارید؟
در پایان محاکمهی صحرایی، صرامی خطاب به چپها که همه بر سر موضعشان ایستاده بودند گفت: شما مرتد هستید و حکم مرتد اعدام است! و خطاب به مجاهدین گفت: شما هم منافقید و حکم منافق نیز اعدام است!
بعد یک کمیتهی چهارنفرهای متشکل از حبیب راستی، عزیز راستی، شفیعی(مدیر داخلی زندان) و اسماعیل مهدی پور ایجاد شد. این کمیته افراد اعدامی را مشخص کردند، بقیه را جدا کرده و به اصفهان فرستادند. آنها زندانیانی که در زندان فجر مانده بودند را به جوخههای اعدام سپردند. یکی از اعدامیها، محمود دهقانیزاده بود. محمود در کل شش بار دستگیر شد. قبل از آخرین دستگیری روبروی گورستان دسته جمعی مجاهدین که برخی ازاعدامیان سالهای 61 تا 64 را در آن جا دفن کرده بودند(فاز 2 پادادشهر، بین بهشت آباد و صنایع فولاد) منزلی خرید تا در همسایهگی رفقا و همرزمانش باشد. اما چندی نگذشت که محمود را دستگیر کردند و پس از عملیات فروغ جاویدان اعدام شد و در کنار همان رفقا به خاک سپرده شد. مادرش که به خاطر اعدام او سکته کرده و فلج شده بود، هر روز غروب روی ویلچر دم درب منزل مینشست و برای محمود عزیزش فاتحه میخواند.
فرهنگ فدایینیا، یکی دیگر از اعدامیان سال 67 بود. فرهنگ یکی از معدود کسانی بود که خانوادهاش هزینهای بس سنگین را در حکومت اسلامی پرداخت کرده بود. فرهنگ فدایینیا برادر فرید و هومن و شاپور فدایینیا بود. فرید و هومن درعملیات فروغ جاویدان کشته شدند. شاهپور اما که در همان سالهای آغازین دستگیر شده بود، در سال 1364 اعدام شد. در آن سالها در زندان، علی بهداروند نهضت “توابین” را به راه انداخته بود. بخشی از بچههای مجاهدین هم در مناظرههایی که نهضت توابین برگزار میکرد جهت دفاع ایدهئولوژیک از سازمانشان شرکت میجستند. این مساله باعث شده بود که به مدت شش ماه، زندانیان ممنوع الملاقات شدند و هر روز پنج دقیقه صبح، پنج دقیقه ظهر ، پنج دقیقه عصر و پنج دقیقه شب به آنها وقت داده میشد که هم دستشویی بروند، هم مسواک بزنند و هم لباسها و ظرفهایشان را بشویند.
زندانیان مجاهد، بدون اطلاع از وقایعی که در بالا اتفاق افتاده بود، در مناظرهها شرکت میجستند. مثلا هدایت الله جعفری، محمود محمدیان، منوچهر براتی، ویس کهوایی و شاپور فدایی نیا از کسانی بودند که در مناظرات شرکت کرده و از سازمانشان دفاع ایدهئولوژیک کردند و به همین دلیل به جوخههای اعدام سپرده شدند. جالب اینکه علی بهداروند – که نهضت توابین را به راه انداخته بود و پیشتر از آن، در اعترافاتاَش مهرداد و پروین باقری، از اعضای مجاهدین خلق که قصد خروج از مرزهای شمال غربی را داشتند را لو داده بود و آنها دستگیر شده و پس از عملیات فروغ جاویدان اعدام شدند- را جهت رسیدهگی به پرونده اش به دادگستری مسجدسلیمان انتقال دادند و در همانجا به دار آویخته شد. وقتی خبر به مدیر داخلی زندان کارون رسید(در آن سالها هنوز زندان فجر ساخته نشده بود) برای علی بهداروند مراسم ترحیمی برگزار کرد و دست به دعا بلند کرده و گفت: خدایا مرا در جوار علی بهداروند قرار بده!!!
اکبر افشار معروف به مولانا مسئول بخش کارگری مجاهدین یکی دیگر از اعدامیان 1367 بود. اکبر افشار به خاطر علاقهاش به شعر مولانا و عرفان شرقی، به مولانا معروف بود و همیشه اشعاری از مولانا را زمزمه میکرد . او هم داشت سالهای پایانی محکومیتاش را سپری میکرد اما بخت یارش نبود و پس از عملیات “فروغ جاویدان” اعدام شد و در کنار محمود دهقانیزاده دفن شد.
جمال محمدنژاد که متولد و ساکن رامهرمز بود، در سال شصت دکهی روزنامهفروشیای را در رامهرمز به آتش کشید، متواری و به اصفهان فرار کرد. پس از چند سال اما به اصرار خانوادهاش خود را به اطلاعات معرفی کرد و نحوهی آتش زدن دکه را توضیح داد. اطلاعات هم از وی تعهدی کتبی گرفت و آزادش کردند. جمال پس از آن برای یافتن کار به همراه یکی از بستهگانش قصد داشت که به یکی از کشورهای خلیجی برود اما در دریا دستگیر و به خاطر سابقهاش به پنج سال زندان محکوم شد. او نیز پس از عملیات “فروغ جاویدن” در زندان فجر اهواز به جوخهی اعدام سپرده شد.
احمد عشق ترکی معروف به احمد عشقی، از اعضای مجاهدین بود که در زندان از هواداری مجاهدین دست کشید اما با اعضای سازمان رابطهی عاطفی خوبی داشت. احمد عشقی جزو کسانی بود که به اصفهان فرستاده شدند. کسانی که به اصفهان فرستاده شدند اکثرا چپ بودند و یا از اعضای مجاهدینی که در زندان توبه کرده بودند. تمام کسانی که به اصفهان منتقل شدند به اهواز برگردانده شدند به غیر از یکی از اعضای سازمان راه کارگر به نام سیروس اهل مسجدسلیمان که با مدیر داخلی زندان اصفهان درگیر میشود و همانجا اعدام میشود. وقتی که زندانیان را به اهواز برگرداندند یواش یواش توابین را هم اعدام کردند. احمد عشق ترکی هم یکی از اعدامیان پس از بازگشت از اصفهان بود. در میان کسانی که از اصفهان بازگردانده شده بودند دو تن از چپها به نامهای رحیم اسدالهی عضو فدائیان اکثریت و مجتبا تابان از اعضای کادر فدائیان خلق موسوم به کنگره 16 آذر نیز حضور داشتند.
اعدامیان 1367 در اهواز را در سه نقطه دفن کردهاند. بخشی را در فاز2 پادادشهر بین بهشتآباد و صنایع فولاد که قبلا هم اعدامیان سالهای 61 تا 64 را در آنجا دفن کرده بودند به خاک سپردند. بخش دیگر را کنار جاده اهوازـ سوسنگرد و مابقی را هم اطراف جاده ماهشهرـ اهواز به سمت سیلوها دفن شدهاند. در مجموع نزدیک به چهل نفر در این قبرها دفن شدهاند که سنگ قبرشان هنوز مانده گرچه به خاطر فرسودهگی سنگها نام برخی قابل خواندن نیست. البته گورهای دسته جمعی هم وجود دارد که تعدادی را با هم در یک کانال دفن کرده و رویشان را با بتون پوشاندهاند.
نام کسانی که در سال67 اعدام شدند و اثری از ایشان به جا مانده، عبارت است از :
1.مراد باقری 2. مهرداد باقری 3. پروین باقری 4. علی حسین مکوندی 5. جابر کعبی 6. منیژه مرادی 7. فرهنگ فدائینیا 8. احمد نوزایی 9. سکینه دلفی 10. زهرا افری 11. محمود دهقانیزاده 12. نادر رضایی 13. نسرین اورک 14. ناهید کی کاووسی 15. احمد احمدیان مقدس 16. محمود کلاه کج 17. جمال محمدنژاد 18. بهرام شرف الدین 19. احمد عشق ترکی 20. نادر فرامرزی 21. رحیم اسدالهی 22. فریبرز اسکندری 23. مهدی احترامی 24. حمید هادی پور 25. داریوش نعمتی 26. اصغر نیک پور دیلمی 27. پیام صدیقی 28. زینب باقری 29. محمود اسدی 30. صادق فریدون اصفهانی 31. بهروز عباس جهرمی 32. قائم تبریزی
البته گویا در این گورستان از دیگر اعضای سازمان مجاهدین که از شهرهایی مثل دزفول و ماهشهر به اهواز انتقال یافته و در آنجا اعدام شدند نیز وجود دارند.
دزفول
یکی دیگر از شهرهایی که زندانی سیاسی قابل توجهی داشت دزفول بود. در دزفول زندانیان در “یونسکو”!!! حبس بودند. یونسکو نام زندان دزفول بود. در سال 1367 و پس از حملهی مجاهدین، در زندان یونسکو هم سر و صداهایی به راه افتاده بود.
پاسدارها نگران و سراسیمه در آمد و شد بودند و در زندان خبری پخش شده بود مبنی بر این که خمینی حکم عفو عمومی صادر کرده است!! اما زندانیانی چون صادق رنجبر، شاپور شیرالی و احمد آسخ این حکم را نه حکم عفو خمینی، بلکه پیامآور مرگ خمینی و رژیم او میدانستند. در زندان یونسکو هم دادگاهی شبیه دادگاههای صحرایی برگزار شد. در آن دادگاه از زندانیان مجاهد میپرسیدند؛ حاضرید به جنگ منافقین بروید؟ اگر جواب منفی بود بلافاصله کمیته چهار نفره- که از علی آوایی، شمس الدین کاظمی، هردوانه و یک نفر لباس شخصی دیگر تشکیل شده بود- اسم او را در لیست سیاه مرگ مینوشتند. لیستی که این عزیزان تعدادی از آنها بودند :
1.احمد آسخ 2. شاپور شیرالی 3. صادق رنجبر 4. انوشه باریک آبی 5. مصطفی بهزادی 6. پرویز سگوند 7. حجت قلاوند 8. حسین شیخی 9. فریدون صنعت نژاد”سگوند” 10 بابایی 11. صادقی 12. چنگیز دشتی
البته مکان دقیق دفن این عزیزان معلوم نیست. از جمله احمد آسخ که به خانواده اش گفته بودند فرزندتان را در کنار رودخانه دز در جم گلک دفن کردهایم، اما وقتی خانواده آسخ نبش قبر کردند هیچ جسدی در آن قبر نبود.
مسجدسلیمان
در سال 1367 فضای حاکم بر زندان مسجد سلیمان هم تقریبا همانند دیگر زندانها بود. در آنجا نیز کمیتهای متشکل از هردوانه با نام مستعار صابر که دادستان بود، رازی دادیار و شخص دیگری به نام حمید موسوی بازجوی وزارت اطلاعات ایجاد شد و دادگاه های شبهه صحرایی با همان سوالات از مجاهدین و چپ ها آغاز شد.
لیستی که از اعدامیان آن سال تهیه شده عبارت است از :
1.شاهرخ نامداری 2. محمدرضا عباسی 3. حمید راکی 4. عبدالرضا راکی 5. داریوش یوسفی 6. جهان بخشی 7. محمدحسین صالحی 8. پروین فردی پور 9. کشور فردی پور 10. محمدرضا درویش وند 11. تاجمیرالی 12. فیروز محمدی 13. تیمور قنبری 14. سیروس تصگری 15. جمشید رستمی 16. فرخ کیانی 17. وحید ولیوند 18. علی جمعه سبزدل 19. علیزضا عباسی 20. شجاعی 21. یوسف هیبری 22. جمشید رستمی 23. غلام رشیدیان 24. منوچهر ذلفغاری 25. یعقوب صالح ابراهیمی 26. مهران صالح ابراهیمی 27. علی صالحی 28 اسدالله افروشته 29. علی قنبری 30. محمد محمدی 31. مهدی محمدی
متاسفانه در مورد دیگر شهرهای دیگر استان خوزستان به علت محدود بودن امکانات و ارتباطات نتوانستیم اطلاعاتی را در مورد وقایع سال 67 به دست بیاوریم.
No comments:
Post a Comment