به نام زندانیان سیاسی ایران و با درودهای گرم به همهٔ شما عزیزان
به عنوان زندانی سیاسی سابق که هفت سال از بهترین دوران زندگیم را در سیاهچالهای رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی گذراندهام با شما عزیزان صحبت میکنم یعنی از ۲۳ سالگی تا ۳۰ سالگی که به اصطلاح آزاد شدم ...
یادم نمیرود که وقتی بعد از ۱۳ ماه برای اولین بار هم بندیام علی در زندان موفق شد دختر ۳۰ ماهه خود را ملاقات حضوری بکند، دخترش با گریه باباش را هپو خطاب کرد و حاضر نشد بغل باباش بره، چون بچه پدر را نمیشناخت، و وحشت کرده بود. رنجی که در چهره علی آنروز دیدم هیچ وقت از خاطرم محو نمیشود. رنج مادر بماند کنار... یادم نمیرود بدرقه انسانهایی که همبندیهای خود را در آغوش میگرفتند، به جای پدر،مادر، فرزند، همسر تا به پای چوبههای دار بروند، از سالهای ۶۰ تا ۶۷ حرف میزنم... و یادم نمیرود و نخواهد رفت رنج غربت و سالهای دراز جدائی از ایل و تبار، عروسیها و رنج از دست دادن عزیزان در غربت... که هنوز من و تو با هم ولی جدا درگیرش هستیم...
.از پنجرهٔ طبقهٔ دوم بند ۱۵ زندان دریا کنار ارومیه به مدت کوتاهی دیدن نوک سرسبز درختان تبریزی در دوردستها تنها نشانهای بود از آینده و عشق و الا هر چی بود سیاهی بود و رنج و درد .
در ٣١ خرداد ۱۳۹۱ مصادف با ۲۰ ژوئن ۲۰۱۲ روز جهانی دفاع از زندانیان سیاسی در ایران.
.لینک ضمیمه اشارتی است برای رهروان بیدار و عاشق انسان، به امید دیدار در خیابان ۲۰ ژوئن یعنی ٣١ خرداد ۱۳۹۱
.
سرور كاردار
No comments:
Post a Comment