Monday 18 June 2012

" هر جا كه هستم ، آسمان از آن من است " به ياد كسانى كه آسمان را از يك دريچه كوچك ميبينند شيوا محبوبى 16 ژوئن ٢٠١٢


در اطاق انتظار يكى از سازمانهاى كمك به قربانيان شكنجه در لندن نشسته بودم و منتظر رئيس اين سازمان بودم كه با او در مورد حمايت از زندانيان سياسي در ايران جلسه اى  داشته باشم۰ به اطرافم نگاه كردم و روى يك ميز كوچك كنار مبل يك نوشته قاب گرفته شده  كوچكى ديدم، روى اين تابلوى كوچك به انگليسى  نوشته شده بود: " هر جا كه هستم ، آسمان از آن من است " اين جمله خيلى توجهم را جلب كرد، چند بار جمله را خواندم و هر باركه  ميخواندمش احساسى خوشايند ، احساسى پر از قدرت به من دست ميداد۰ اولش نميدانستم چرا ين جمله اينقدر به دلم نشسته است، احساس ميكردم جمله آشناست اما ميدانستم كه قبلا آن را جايى به شنديده و نه ديده بودم۰در ذهنم دليل آشنا بودن اين جمله را جستجو ميكردم كه پس از چند لحظه به ياد  سلول انفراديم در زندان ديز آباد كرمانشاه و آسمانى كه ازمربع كوچك دريچه بالاى سلول ميديدم  افتادم۰  هفت ماه بود درسلول انفرادى بودم و آن مربع كوچك آسمان تنها جايى از سلول بود كه دوستش داشتم چرا كه  ارتباطم را با دنياى خارج وصل ميكرد۰  وقتى به آن خيره ميشدم دلم پر پر ميزد مخصوصا وقتى تابستان بود، ياد دوران بچگى خودم ميافتادم، ياد خونه مون ، ياد موقعى كه با خانواده ام پيك نيك ميرفتيم و آسمان يك فضاى بينهايت بود، خيره شدن به آن مربع كوچك بالاى سلولم انگار خون را با شتاب بيشترى در رگهايم  به جريان ميانداخت و قلبم به شدت ميتپيد۰ مثل بچه اى كه به زور از بازى كردن جدا ش ميكنند و با گريه و زارى  به خونه برش ميگردونند، منهم مجبور بودم  نگاهم را به زور از دريچه آسمان برگيرم و ذهنم را برگردونم به سلول، آن احساس زيبا تپيدن قلبى كه  سرشار از زندگى بود  به سردى و تاريكى تبديل ميشد، از شدت افسردگى احساس حالت تهوع بهم دست ميداد۰ بعد از چند بار تصميم گرفتم كه زياد به دريچه كوچك آسمان نگاه نكنم چراكه سختى نداشتنش برايم دردناكتر بود۰ اما ته دلم خوشحال بودم كه همان مربع كوچك آسمان كه در سلول داشتم مال من بود و هر زمان  ميخواستم ذهنم را در آن پرواز ميدادم و كسى نميتوانست جلو من  و پرواز ذهنم را در آن لحظه بگيرد۰!



همين حالا هم هر وقت هوا تابستانى است و آسمان با رنگ زيباى سفيد و آبيش،  با فضاى بينهايتش خودنمايى ميكند ، هميشه به آسمان خيره ميشوم وهر بار به ياد آنموقعى كه  نميتوانستم آسمان زيباى تابستانى را با فضاى بيكرانش ببينم و تنها فقط يك مربع كوچك آسمان را داشتم،  يك دل سير آسمان را با فضاى وسيع و بينهايتش  نگاه  ميكنم۰

دقيقا همانطور كه جمله تابلو نوشته بود:
" هر جا كه هستم ، آسمان از آن من است "




No comments:

Post a Comment